محل تبلیغات شما

❤️خستہ نباشـے سـرنوشت❤️

#پارت_12

#سمن

ایول. عجب خوابیدماااا. چسبید.

از جام بلند شدم و بدون مرتب کردن تختم رفتم پایین

-سلاااام

سایه: علیک سلام بیدار میشی دیگه ساعتو دیدی؟

-وا مگه چنده؟

سایه:۵

- الکی.وااای من حموم نرفتممم.

مامان: بیا یه چیزی بخور بعد برو ضعف می کنی.

- نه مامان دیر میشه اینجوری

سایه: زود بیا منم می خوام برماااا

- خبببب

یک ساعت تو حموم گذروندم آخرم با جیغ جیغ های سایه اومدم بیرون و لباسامو پوشیدم و کامل که آماده شدم رفتم پایین و سایه رفت حموم.

-آییییی معدممم

مامان:کوووفت.من گفتم بخور بعد برو گوش نکردی.

-مامان مهر مادریت منو کشته.ناهار چی داریم؟

مامان: برو ببین چی هست بخور دیگه

رفتم آشپزخونه از برنج و مرغی که روی گاز بود کشیدم و خوردم و ظرفارو گذاشتم تو سینک و رفتم پذیرایی.

- مامان من چیکار کنم؟

مامان: برو یه ساعت دیگه بیا بگو

-عه خب بگو دیگه.

مامان: کارا تموم شده تو از مهمونا پذیرایی می کنی

-مننن؟چرااا؟پس پسرات چیکارن؟سایه چیکارس؟

مامان: میدونی که سایه میشینه یه جا و ت نمی خوره. منم که زشته پاشم و تنهاشون بذارم پس پذیرایی با تو و داداشاته.

-مامااااااان

مامان بدون اینکه به جیغ زدنام اهمیت بده رفت بالا.

منم نشستم رو مبل و رفتم تو گوشی.

.

.

خسته نباشی سرنوشت

تو ,مامان ,برو ,منم ,بخور ,یه ,بخور بعد ,رفتم پایین ,بعد برو ,می کنی ,و رفتم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها